نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که اورا دوست میدارمولی افسوس او هرگز نگاهم را نمیخواهدبه برگ گل نوشتم من که اورا دوست میدارمولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا اورا بخنداند
رفته بودم سر حوضتا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب... آب در حوض نبودماهیان می گفتند: هیچ تقصیر درختان نیست ظهر دم کرده تابستان بود پسر روشن آب، لب پاشویه نشست و عقاب خورشید، آمد اورا به هوا برد که برد
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عشق وتنهایی و آدرس zoha25.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.